به نام حضرت دوست

سلام

امشب 

دلم گرفته و چشمانم،  چو ابر هوای گریستن دارد.

امشب خیلی دلم گرفت، دلم برای محرمای روستامون تنگ شد، برای پنج شش سال پیش، برای شبایی که با ذوق و شوق از اول شب توی مسجد بودیم، اگه وقت میشد، با چه اشتیاق و با چه عشقی نوحه می خوندیم، الان سه چهار ساله نخوندم، نمی دونم چرا اما حس می کنم ازم سلب توفیق شده، دلم عجیب گرفته،

امشب رفتم خانم رو رسوندم سر کار، توی راه برگشتن دیدم یه هیئت دارن خودشون رو برای زنجیر زنی اماده می کنن، بی اختیار ایستادم و نگاه کردم و گریه کردم.

یادش بخیر

یادش بخیر

.

اومدم خونه، دفتر نوحه قدیمی رو ورداشتم و  .

این مرثیه رو تا حالا نخونده بودم، اما امشب، توی تنهایی خودم، و برای خودم خوندم.

ساقی کرب و بلا را نوبت پیکار شد

وان حدیث عشق هفتاد و دو تن تکرار شد

در هوای اب شیرین بهر طفلان مست مست

نور امیدی به جان و مشک ابی هم به دست

با برادر گفت وقت رفتن است و چاره نیست

هر کجای دشت را جز پیکر صد پاره نیست

می روم یا اب ارم یا ببخشم جان خویش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پروانه رنگین پروپوزال معماری فروشگاه اینترنتی می مارکت - ایشاپفا Jorge server AD_MUSIC ارز دیجیتال - بیت کوین Xiaoyu قلمزنان پاورپوینت تکنولوژی جراحی گوارش و غدد لیلا ساداتی ppt